ارزیابی خوانش سهروردی از مباحث معرفتشناسی ابنسینا
چکیده:
مطالعه سیر معرفتشناسی در فلسفه اسلامی، نشانگر ایناستکه گرچه تا روزگار ما، مباحث معرفتشناسی جداگانه مورد بحث واقع نشده و معمولاً بهطور ضمنی ذیل مباحث هستیشناسی مطرح شده است، درعینحال مطالبی وجود دارد که میتواند راهگشای چالشهای معرفتشناختی باشد. بهعنوان نمونه دیدگاههای هستیشناختی ابنسینا و سهروردی بر معرفتشناسی آنها تأثیرگذار بوده است. حال مسأله پژوهش ایناستکه چگونه میتوان با بررسی و استخراج یکسری مسائل، رویکرد معرفتشناختی آنها را نشان داد.
مبانی معرفتشناسی مبتنی بر سه پایه حس، عقل و شهود، میتواند به نظام معرفتشناسی فلاسفه اسلامی منجر شود. البته حکمت مشاء عمدتاً بر عقل و استدلال مبتنی است؛ و حکمت اشراق اگرچه در تبیین و اثبات، متکی بر استدلال بوده، اما بنای اصلی در تحلیل معرفتشناختی را بر کشف و شهود بنا نهاده است.
از آنجایی که شیخ اشراق در بستر فلسفه سینوی و ناظر به نقد برخی از مبانی آن، به مباحث اشراقی پرداخته است، لذا فلسفه اشراق بدون فهم آن مبانی، عمیقاً قابل درک نخواهد بود. البته گرچه سهروردی تلاش میکند در تمام مباحث نظری، به نقد ابنسینا بپردازد؛ اما رویکرد سهروردی در مواجهه با فلسفه ابنسینا، برگرفته از تبیین اساسی دیدگاههای معرفتشناختی او بوده، و انتقاداتی هم بر مبانی ابنسینا وارد میسازد. لذا این پژوهش پارهای از نقدهای معرفتشناختی سهروردی به ابنسینا را ارزیابی کرده و بخش منطقی را نیز بهعنوان مقدمهای بر معرفتشناسی بررسی میکند:
1. مطالعه معرفتشناسی حکمت اشراق، بدون توجه به منطق اشراقی از جمله نظریه تعریف (حد) میسر نیست. 2. درحالیکه ابنسینا قائل به هر دو نوع علم حضوری و حصولی بوده، سهروردی اما، صرفاً به علم حضوری اشراقی قائل است. 3. مسأله ابصار در نظام فلسفی مشائی، با واسطه صورت و بهنحو علم حصولی بوده؛ اما در معرفتشناسی حکمت اشراق، بدون وساطت صورت و بهنحو علم حضوری میباشد. 4. در قوای باطنی هر دو فیلسوف، بر مادی بودن قوه خیال اشتراک نظر دارند؛ البته ابنسینا درک خیالی را مادی، و سهروردی آن را مجرد میداند. 5. در معرفتشناسی حکمای مشاء، صورت اشیاء برای خدا معلومبالذات هستند و خود اشیاء معلوم بالعرض؛ اما در معرفتشناسی اشراقی، خود اشیاء معلومبالذات بوده و نیازی به وساطت صورت آنها نیست.