«فلسفه عقل الهام یافته»

نویسندگانعطیه زندیه
نشریهپژوهشنامه متین
شماره صفحات۹۷ – ۵۷
شماره مجلد۱۶
نوع مقالهFull Paper
تاریخ انتشارزمستان ۱۳۸۱
رتبه نشریهعلمی - ترویجی
نوع نشریهچاپی
کشور محل چاپایران

چکیده مقاله

هدف نویسنده در مقدمه کتاب فلسفه بر سر تقاطع روشن کردن موضع خود در پاسخ به این پرسش است که آیا خدمات فلسفه به تفکر  به پایان رسیده و تنها وظیفه باقی‌مانده ایضاح مطالب قبل است یا وظایف دیگری هم بر عهده فلسفه است. وی بحث خود را با تعریف فلسفه آغاز می‏کند. مراد او از فلسفه «تفسیر تجربه باستانی» است این تجربه باستانی است چون انسان‌های اولیه هم به نحوی به آن اعتقاد داشتند. تجربه باستانی اجزایی دارد که پسوخه و ثومُس نام دارند و اجزای عقل بشر به مفهوم عام هستند.
پسوخه، خود واقعی انسان است که دائمی، فناناپذیر، سرچشمه الهام و جنبه منفعل و پذیرای عقل است. ثومُس خود متغیر و فناپذیر است که کارکرد فعال و جنبه استدلالی عقل است. خودی که تجربه می‌کند، می‌خوابد، بدن را تدبیر می‌کند و... نسبت میان پسوخه و ثومُس همچون نسبت میان الهام و تفکر استدلالی است. وظیفه فلسفه به کارگیری و تلفیق این دو جزء است، نه صرفاً توجه به یکی از آن‌ها؛ بنابراین، «فلسفه، عقل الهام یافته» است.
وی خاطر نشان می‏کند عامل پیوند فلسفه افلاطون با فلسفه جدید و آنچه باعث شده فلسفه غرب حاشیه‏ای بر فلسفه افلاطون باشد، همین دو جزء عقل در فلسفه اوست. در فلسفه افلاطون، با استفاده از دیالکتیک، از طریق تفکر استدلالی، رؤیت مثال خیرونیل به فضیلت میسر می‏شود. چنین تحلیلی معرفت را به دو قسم معرفت واضح از جهان و معرفت مبهم از خیر افلاطونی تقسیم می‌کند. در قرون وسطی، اغلب درصدد بودند به معرفت خیر نائل آیند؛ اما در دوره رنسانس بیشتر به حصول درک واضح از جهان تمایل پیدا کردند. متفکران دوران جدید جنبه استدلالی و ریاضی تفکر افلاطون را مورد توجه قرار دادند و وصول به خیر برای آنان معنای دیگری غیر از فضیلت پیدا کرد. خیر در نظر اینان چیزی جز سلطه و سیطره پیدا کردن بر طبیعت نبود. پیشرفت‌های علمی قرون اخیر ثمره چنین رویکردی است. در نتیجه توجه به جنبه استدلالی، از اهمیت جنبه شهودی  عقل کاسته شد. در حالی که بنابر عقیده مؤلف، فلسفه بر سر تقاطع عقل استدلالی و شهود قرار دارد و نادیده گرفتن جنبه منفعل و شهودی عقل فاجعه‌ای بشری است.

لینک ثابت مقاله

متن کامل مقاله

tags: پسوخه، ثومُس، تقدیر، باستانی